آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

ناز گل مامان

چهار شنبه 1391/3/24

سلام هیلدا جونم. راستش اون روز دکتر گفت یک شنبه وقت مناسبی برای زایمان هست و شب عید هست و خوبه بیشتر خوشحال شدم شب مبعث قراره دنیا بیای و خوشحال کننده ست عزیزم. احساس میکنم دیگه جات خیلی خیلی کوچیک شده کم مونده دیگه این چند روزم تحمل کن گلم دوست دارم. امروز کلی با خاله الی و دایی صمد راجع به قیافت بحث کردیم که یعنی چه شکلی هستی؟؟؟؟؟ ٤ روز دیگه مونده فقط سالم بیا. قربونت برم اشتهام خیلی زیاد شده انقد میخورم که حد نداره!!!! دوست دارم تپل مپل باشی و سر حال. ...
24 خرداد 1391

روز شمار هیلدا جون

                                                          1391/3/23    هیلدا جان از امروز بی صبرانه منتظر روز تولدت هستم. منتظر روز یک شنبه 28 خرداد. 5 روز دیگه مونده تا روی گل ماهتو ببینم نانازم.                              ...
23 خرداد 1391

نتیجه انتظار

بازم سلام اومدم ساعت 10 که قرار بود برم پیش دکترم تا زمان دقیق زایمانمو مشخص کنه رو براتون بنویسم. بله یک شنبه 1391/3/28 قراره هیلدا جون بیاد ساعت 8 شب !! نفسم کلی ذوق زده بودم که تا آخر هفته قراره ببینمت ولی دکتر قبول نکرد گفت بهتره هفته 39 رو هم تموم کنم زودتر باشه برا بچه خوب نیست. برا من هم که از همه چی مهمتر سلامتی تو هست قبول کردم یکی دو روز دیر تر ببینمت ایشالا سالم بیای عزیزم. ...
22 خرداد 1391

روزهای آخر بارداری

سلام به همه دوستای گل ممنون از نظرات خوبتون و اینکه به یادمون هستین و بهمون سر میزنید. دوستون داریم حالا از اتفاقای این چند روز اخیر بنویسم که خیلی سرم شلوغ بود. شنبه وقت سونو داشتم رفتم و دکتر سونو کرد و گفت همه چی نرماله. هیلدا جون سفالیک هست و 3300 گرم هم وزنشه.منم خوشحال بعد از ظهر بردم برا پزشک خودم ببینه و نظر بده. دکترم هم گفت همه چی عالی هست و منتظریم تا دخملی به دنیا بیاد! فقط معاینه کردن و گفتن اگه بخوام طبیعی باش اذیت خواهم داشت!!!!!! اومدم خونه و استرس گرفتم. برا اطمینان یک شنبه یعنی 21 رفتم پیش یه دکتر دیگه که از قبل هم میشناختمش تا اونم نظرشو بگه. و اونم گفت اگه سزارین بشم بهتره. بهم گفت فردا تمام سونو ها و آزمایشات...
22 خرداد 1391

سلام هیلدا جون

ناز گل مامان عزیز دلم الهی مامان فدات شه، بالاخره بابا جون رضایت داد تا اسمت هیلدا باشه. دخمل گلم امیدوارم از اسمت خوشت بیاد. هیلدا یعنی نیرومند، قوی. ایشالا همیشه قوی باشی در برابر تمام مسائل زندگی فقط زودی بیا که دلم واست یه ذره شده ...
18 خرداد 1391

آماده شدن برا بیمارستان

دو روز پیش ساک بیمارستانتو بستم نانازم، با چه ذوقی هم این کارو کردم. خاله الی و زن دایی ثریا هم پیشم بودن. خاله الی همش میگه دیگه تحمل ندارم پس کی میاد!!!!!!!!! عزیز دلم تقریبا همه چی آماده اومدنت شده. دل همه هم تنگ برا دیدنت. فقط سالم و سر حال بیا پیشمون قربون شکل ماهت برم الهی. خیلی دوسسسسسسسسسسسسسسسست دارم ...
7 خرداد 1391

لالایی

سلام به دختر قشنگم. دیگه به روز موعود کم مونده. انقد بی تابی میکنم تا تورو تو بغلم بگیرم که حد نداره.قربونت برم هرروز به این فک میکنم که چه شکلی هستی شبیه من یا بابایی!!!!!!!! همیشه میگم فرقی نداره ولی اگه کلا شبیه بابایی باشی حسودیم میشه ها حالم خیلی خوبه و سرحالم از چیزای رنگی پنگی خیلی خوشم میاد تو فقط به سلامت بیا تو زندگیمون یه عالمه نقشه های قشنگ و رنگی برات کشیدم عشقم. یه چند وقتی میشه برات لالایی میخونم هر روز آهنگ گنجشک لالا مهتاب لالا رو چندین بار گوش میدم جالب اینجاست که وقتی گوش میدم تو هم آروم تر میشی انگار میفهمی که یه چیز برات تکرار میشه تکونات کمتر میشه و با دقت گوش میدی. اون موقع من برات ضعف میکنم الهی قربونت...
2 خرداد 1391

اسم

خسسسسسسسته شدم از بی اسمیت!!!!!!!!!!!! از بس همه پرسیدن و من گفتم فعلا معلوم نیست. همش تقصیر بابایی هستش میگه هر وقت دنیا اومدی و شناسنامه گرفتیم قطعی  میشه سمت چیه!!!!!!!!! چیکار کنم دیگه خودمو میزنم به بی خیالی امیدوارم آخرش به خاطر وسواس یه اسم بد انتخاب نشه!!!!!!!!!!!! دیبا رو دوس دارم ولی اینجا برا دل خودم نوشتم کیه که قبول کنه. حالا لیست اسامی که انتخاب کردیم و برات میذارم تا بعدا ببینی امیدوارم همونی که دوس داری رو انتخاب کرده باشیم: آناهید، آنیل، النا، الوا، السا، پروا، دیبا، ژینا، رها، پینار، باران، سلدا، سروین.......... دوست دارم قشنگم دیگه کم مونده بیای تو بغلمون کمتر از یه ماه، بی صبرانه منتظرم این روزها هم بگذره. ...
21 ارديبهشت 1391