سلام به دختر گلم
عزیز دل مامان، چند هفته بود من وبابایی بد جور مشغول ترجمه بودیم نمیتونستم با خیال راحت بیام از نگفته هام برات بگم قربون این تکون خوردنای نازت برم که منو کشته امروز بالاخره کار ترجمه تموم شد. با خیال راحت خونه تکونی رو شروع میکنم و سعی میکنم بیشتر حواسم به تو باشه عزیزم. تا خوب بهت برسم روز به روز قوی و قوی تر بشی. دوست دارم یکی یه دونه قشنگم ...
نویسنده :
مامان
16:40